♥ محجبه ها فرشته اند♥

 


 

نه آرایـش میخوآهم ونه بینی که عَمل شده بآشد

من نه عآشقم و نه به دنبآل نیمه گُمشده اَم

من چَندیست خدآ رآ گم کرده اَم
 
کسی خَبری اَزش دآرد؟
 
 
+نویسنده:زهرا

 

نوشته شده در دو شنبه 29 مهر 1392ساعت 17:42 توسط ♥ پری ناز ♥| |

 

مَن هَمینَم

 

 

نَه چشمآטּ آبــﮯ دارَم

نه کفشهآﮮ پآشنِه بُلنَد 
هَمیشِه کَتآنـﮯ مـﮯ پوشَم
روی چَمَن هآ غَلت میزَنَم
عِشوه ریختَن رآ خوب یادَم نَداده اَند
وَقتـﮯ اَز کِنارَم رَد میشوﮮ
بوﮮ اُدکُلنَم مَستت نمیکُند
نگرآטּ پآک شدטּ رُژ لَب و ریملَم نیستَم
لآک نآخن هآیم اَز هزآر مترﮮ داد نمیزَند
گآهـﮯ اَز فَرط غُصّه بلنَد دآد میزَنم
خدآیَم رآ بآ تَمآم دُنیآ عَوض نمیکُنم
وبَعضـﮯ آدم هآﮮ اَطرافَم رآ هَم بآ تَمآم دُنیآ عَوض نمیکُنم
شَبهآ پآیه پَرسه زَدن دَر خیآبآטּ و مهمآنـﮯ نیستَم
بَلد نیستَم تآ صُبح پآﮮ گوشـﮯ پِچ پِچ کُنم
وَ بگویَم دوستَت دآرَم وقتـﮯ حتـﮯ
به تِعدآد حروف دوستَت دآرَم هَم ، دوستَت ندآرَم
وَلـﮯ اَگر بگویَم دوستَت دآرَم ، 
دوست دآشتَنم حَد ومَرزﮮ ندآرَد
مَن خآلِصآنه هَمینَم!!

 

 

+ نویسنده:زهرا

 

 

 

 

نوشته شده در دو شنبه 29 مهر 1392ساعت 17:39 توسط ♥ پری ناز ♥| |

روان شناسان امروز می گویند:«سیاه به معنی "نه"بوده و نقطه ی مقابل "بله"یعنی سفید است» با این نگاه باید گفت : آن کس که در مقابل نامحرم ، سیاه می پوشد ، درواقع میخواهد به او "نه" بگوید و آن کسی که رنگ جذاب می پوشد ، درواقع خواسته یا ناخواسته خود را در معرض نگاه های هرزه و آلوده قرار می دهد و وسیله ی آلودگی و انحراف خود و جامعه را فراهم می کند.

 

 

+نویسنده:پری ناز

نوشته شده در دو شنبه 29 مهر 1392ساعت 16:43 توسط ♥ پری ناز ♥| |

دختر که باشی ، کسی صدا بر روی پــدرت بلند کند قلبــــت تیر میکشد چه رسد به ...
دختر که باشی ، پــدر در خانه را که باز کند قند توی دلت آب میشود که بالاخره آمد...
دختر که باشی ، پــدر آه کشد دلت دنبال هزار دلیل میگردد،ذره ذره آب میشوی...
دختر که باشی ، رنگ و روی پــدر پریده باشد رنگ و رویت میپرد ...
دختر که باشی ، پــدر سردرد بگیرد سرت درد میگیرد ...
.
.
.
دختر باید باشی که حال این شب و روز های زینب را بفهمی ...

امــــانــــــ از دلــــه زیــــنــــبــــــ

 

+نویسنده:پری ناز

نوشته شده در دو شنبه 29 مهر 1392ساعت 16:36 توسط ♥ پری ناز ♥| |

چارلز دانشجوی انگلیسی با طعنه به دوست و همکلاسی ایرانی اش همایون می گه :
چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون کنن !؟؟

یعنی مردای ایرانی اینقدر کارنامه خرابی دارند و خودشون رو نمیتونن کنترل کنن؟؟
همایون لبخندی میزنه و میگه :
ملکه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده ؟ و هر مردی می تونه ملکه انگلستان رو لمس کنه؟!
چارلز با عصبانیت می گه :
نه!
مگه ملکه فرد عادیه ؟!!
فقط افراد خاصی می تونن با ایشون دست بدن و در رابطه باشن!!!
همایون هم بی درنگ می گه :
خانوم های ایرونی همشون ملکه هستن!!

 

+نویسنده:پری ناز

نوشته شده در دو شنبه 29 مهر 1392ساعت 16:20 توسط ♥ پری ناز ♥| |

 

حجاب فقط یه پوشش در میان انواع پوشش ها نیست

حجاب فقط یه سلیقه در میان سلیقه ها نیست

حجاب فقط یه مرام شخصی یا گروهی خاص در میان مرام ها نیست

حجاب فقط جلوگیرنده ی نگاه ها و پیشنهاد های انسان های دنباله روی شهوت نیست

حجاب ترجیح دادن خدا برتمامی نظرها و نگاه ها و سلیقه های غیرخدا

حجاب ارزش دادن به تلاش های زهراست

حجاب یعنی فهمیدن علت مظلومیت های زهرا

حجاب یعنی کنار زدن تمام فایده های بی حچابی به خاطر خدا و خود

حجاب یعنی می دانم که صلاحم در حجاب است چون خدا صلاحم را اینگونه می داند

حجاب یعنی ...

 

+نویسنده:پری ناز 

نوشته شده در دو شنبه 29 مهر 1392ساعت 16:18 توسط ♥ پری ناز ♥| |

 

گفت: اگه گفتی چی شد من بعد از این همه مدت چادر پوشیدم؟
گفتم: چه می‌دونم، لابد این‌طوری خوش‌تیپ تری!
گفت: نچ!
گفتم: خب لابد فهمیدی این‌طوری حجابت کامل‌تره مثلاً!
گفت: نچ!
گفتم: ای بابا! خب لابد عاشق یکی شدی، اون گفته اگه چادر بپوشی
بیشتر دوستت دارم!!
گفت: اره تقریبا نزدیک شدی!
گفتم: آها!! دیدی گفتم همه‌ی قصه‌ها به ازدواج ختم می‌شوند؟ دیدی!!
گفت: برو بابا… دور شدی باز!
گفتم: خب خودت بگو اصلاً
گفت: یک جایی شنیدم چادر، لباس “حضرت زهرا (س)” ست،
خواستم کمی شبیه “ خانومم ” باشم تا بیشتر دوستم داشته باشد...!

 

+نویسنده:زهرا

 

نوشته شده در یک شنبه 28 مهر 1392ساعت 23:43 توسط ♥ پری ناز ♥| |

 

می دونی ....!!

تا نچشند ،

 نمیفهمند...

چادر یک تکه پارچه نیست...

چادر انتخاب خداست برای زن و انتخاب زن برای خدا !!

چادرت ارزش است ، باور کن و با افتخار سرت کن...

 

+نویسنده:زهرا

نوشته شده در شنبه 27 مهر 1392ساعت 20:29 توسط ♥ پری ناز ♥| |

این داستان کوتاه، زندگی یک دُختره هست که....
همه بخوانند
همه بخوانند
همه بخوانند



 


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 27 مهر 1392ساعت 18:27 توسط ♥ پری ناز ♥| |



اگر ایمانیست به خداوند...چه نیازست به کفش قرمز؟
بی شَک پروردگارم در آسمان چیز هایی برایم اماده کرده است که هیچ کفش جلب توجه کننده ای نمی توانند جایش را بگیرد...
آغوش خداوند باز است...با کفش های پاشنه دار نمی شود از پله های آسمان بالا رفت..مراقب باشیم
 
+نویسنده:پری ناز

 

نوشته شده در شنبه 27 مهر 1392ساعت 18:27 توسط ♥ پری ناز ♥| |

کلیکش رو توی دلت بزن!

حجاب

 

+نویسنده:پری ناز

نوشته شده در شنبه 27 مهر 1392ساعت 18:23 توسط ♥ پری ناز ♥| |

و آنـ هنگام که می خندی به کسانی که به تو می خندند!
لبخند می زنی و با چشم های گرمت به من چیز هاییـ را می آموزی!
تو مهربانی تو گرمی  تو صمیمی!
می نویسم این پست را برای بهترین دوستم!
که به من یاد داد چگونه عاشقانه زندگی کنم!
من یافتم رنگ عشق را در چشمان سیاهش!
او بلد بود ست کردن رنگـ هارا!
می گن مشکی رنگه عشقه!
آره رنگ چشای مهربونت!
و چادر قشنگتـــ!
من یاد گرفتم از بهترین دوست زندگیم!
از هیچ دوستم به این زیادی بهره نبرده بودم!
و یاد گرفتم که لبخند بزنم و چادر برسرم باشد!
در هر کجا که باشم!....
محدِثه دوستت دارم!
به زیبایی چشمانِ سیاهت
و در آخر شعارم  می نویسم!
چادرمـ دوستتـ دارمـ!

 

 

نوشته شده در شنبه 27 مهر 1392ساعت 18:23 توسط ♥ پری ناز ♥| |



زیبایی زن به رنگ هایی که به خود میمالَد نیست!....
زیبایی زن به همان افتخاریست که بدون رنگ رنگی است...
مثل پروانه!
و تو هم زیبایی!
تو بدون رنگ کردن خود زیبایی!
چون خدا زیبآست و زیبآیی را دوست دارد!
نه زیبایی های کذآب را...
خدا آفریده تورا با همان چشم های قهوه ایی و یا سیاه!
خدا تو را آفریده با همان موها و مژه ها


زیبایی زن به اَخلاق صاف و پاکش است..
اخلاقی که هیچ فُحشی از آن بیرون نمی زند!

زیبایی زن به پاکی وجودش است..
همان زنی که روزی هفده بار بر سمت خدا سجده می کند!
زیبایی زن به حجابش است...

همان زنی که با لباسش به تو نشان میدهد خدا همیشه مارا میبیند!

پس چه کسی ادعا می کند که زشت است؟؟؟
.
.
.
جز کسی که این صِفات را نداشته باشد

 

+نویسنده:پری ناز

نوشته شده در شنبه 27 مهر 1392ساعت 18:21 توسط ♥ پری ناز ♥| |

 

فرشته ی بازرس با دقت آخرین برگه این فصل را هم نگاه می کند بعد مهری روی پرونده می زند....
از اضطراب قلبش دارد کنده می شود...همین که فرشته مهر را بر می دارد از خوشحالی فریاد می زند:
قبول!!...
فقط یک ایستگاه دیگر مانده تا به بهشت برسد....
ایستگاه حق الناس!
کم کم دارد دروازه های بهشت را میبیند ..پشت سرش را نگاه می کند...
عده ایی در صف های مختلف ایستاده اند..عده ای که نماز هایشان درست نبوده در صف نماز عده ای در صف زکات...یادش می آید خودش هم به خاطر اینکه بعضی از نمازهایش در دنیا درست نبوده مدت زیادی در صف نماز معطل شده بود و اگر لطف خدا شاملش نمی شد معلوم نبود چه سرنوشتی در انتظارش بود...
مامور بازرسی به پرونده ی حق الناس او را به بالاترین نقطه می برد.از انجا همه او را میبیند.
بعد فرشته با صدایی بلند می گوید:
هر کس بر گردن این مرد حقی دارد بیاید و حقش را بگیرد...او که خودش را در میان بهشت میدید اکنون میان تعداد انبوهی از جمعیت گرفتار شده است....
مردم یکی یکی می آیند و حرفشان را می زنند...
یکیشان می گوید:یادته من همسایه ات بودم و به خاطر اینکه موقع حرف زدن زبانم می گرفت مسخره ام می کردی؟من ناراضی ام و نمی گذارم بروی....
یکی آمد و گفت:یادته همکلاسی بودیم و تو چون زورت از من بیشتر بود یک سیلی محکمی به من زدی؟من ناراضی ام..
زنی گفت:یادته میوه فروش بودی و میوه های خراب را زیر جعبه گذاشتی و سالم هارا روی جعبه؟
باید میوه های من را بدهی....!
مردی آمد:یادته به من تهمت زدی و گفتی از تو دزدی کردم؟من از تو ناراضی ام..
بچه ای گفت:یادته ما در کوچتون فوتبال بازی می کردیم و توپمان در حیاط تو افتاد و توپمان را پاره کردی؟توپم را بده....
فردی آمد و مرد تا اورا دید فهمید یکی از مردمان معروف در دنیا بوده است...
ان فرد معروف گفت:با اینکه نه تو مرا دیدی و نه من تورا ولی هر وقت در تلویزیون مرا میدیدی هزار فحش و ناسزا می گفتی!
اکنون من از تو ناراضی ام و نمی گذارم به بهشت بروی...
با التماس از مامور رسیدگی به پرونده می گوید:یک کاری بکن من نه پول به همراه دارم نه نه میوه و نه......چیکار کنم؟
مامور می گوید:باید جوری رضایتشان را جلب کنی...
او که جز نماز و کارهای خیر چیز دیگری همراه ندارد مجبور می شود تعدادی از نماز هایش را به نفر اول بدهد و نفر دوم و تعدادی از روزی ها به نفرات بعدی...تعدادی از کار های خوب به نفر بعد...
بعد از مدتی تمام کارهای نیکش تمام شده است و مجبور میشود تعدادی از گناهان نفرات بعدی را بگیرد و در پرونده اش بگذارد.....

انگار همه چیز دور سرش میچرخد...دیگر دروازه های بهشت را نمی بیند.آتش جهنم را میبیند.. فریادی بلند می کشد و ناگهان....


پ.ن:
بهتر نیست یکم به دور و برمون نگاه کنیم؟حق الناسی که فرد معروف می خواست .. ما تا بحال چند تا از این حق الناس انجام دادیم؟1بار؟2بار؟3بار؟1000بار؟
آیا نشده است هنگامی که عکس یک شخص را در تلویزیون میبینیم شروع کنیم به ناسزا گفتن؟
چرا اینکار را می کنیم؟چگونه پاسخگوی آن فرد در قیامت می شویم؟؟؟
گناه بس است....دروغ بس است....تهمت بس است...مسخره کردن بس است...حق الناس بس است....
به من بگو چند بار پلک زدی تا به این سن رسیدی؟به من بگو!
آهای آقا یا خانومی که 20 سالته...
به من بگو چندتا پلک زدی که 20 ساله شدی..گذر زمان تو چقدر بود؟؟
هنگامی که لحظه مرگ فرا می رسد خودت می گویی کل عمرم فقط 1 ثانیه بود......
باز هم بگو آیا دنیا ارزش دارد؟
 
 

 

 

نوشته شده در شنبه 27 مهر 1392ساعت 18:12 توسط ♥ پری ناز ♥| |

 

بسم الله الرحمن الرحیم....به نام خداوند آسمان و زمین

 

ماشا الیلیـکینا


زیبایی ماشا برای همه آشکار است...استیل دخترآنه و بور او همه نگاه هارا جذب می کند!

این دختر روسـی می گوید از جلوه های کاذب که همان بی حجآبی و آرآیش است بدش می آید و الان خوشبخت است...

می گوید:حتی لحظه ای به ذهنم خطور هم نمی‌کرد که روزی به حج بروم و از بهترین و گواراترین آب، یعنی آب زمزم بنوشم.

یک روز مطلع شدم که یکی از نزدیکترین دوستانم بر اثر یک حادثه در شهری دیگر به حالت کما رفته است. من نمی‌دانستم که چطور می‌توانم به او کمک کنم. آن روز برای اولین بار نماز خواندم و دست به دعا برداشتم و از خدای بزرگ کمک خواستم.
روز بعد همان دوستم با من تماس گرفت و گفت: «در آن حالات بیهوشی من تو را می‌دیدم و تو خیلی زیاد به من کمک کردی!»، من در آن لحظه بسیار گریستم؛ زیرا برای اولین بار در زندگی‌ام بود که چیزی از خدا می‌خواستم.

من پنج زبان اروپایی بلد هستم و در حال حاضر در مدرسه و دانشگاه تدریس می‌کنم. ضمناً برخی از نت‌های مجاز شرعی را نیز می‌نویسم

آن جلوه‌ها، پس از مسلمان شدن، برایم بی‌ارزش و منفور هستند.(اضافه کنم ماشا قبل از اسلام آوردن تمامی عکس هایش مثل همه ی خواننده ها مبتذل بوده)

و میگوید از اینکه عکس های بی حجابش در همه جا است ناراحت نیست... دوست دارد مردم ببینندکه در هر سطحی باشند باز هم می توانند به اسلام روی آورند و با حجاب شوند..!

امضا:ماشاالیلیکینا...باحجاب شدم تا به خدا برسم!

 


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 25 مهر 1392ساعت 11:58 توسط ♥ پری ناز ♥| |

اَبروهآیم کشیده و پهن است..
چِشمهآیم را بی آرایش ،بیشتر دوست دارم..
بینی اَم همین گونه به صورتم می آید.
لَب هآیَم قَشنگ تراَز لَبخَندگُل اَست
شآلم رآ بِسیآر زیبآ می بَندم
کیلیپس رآ بآلآی سَرم نمی زَنم
نآخن هآیَم رآبلند می کُنم
عِشوه رآهمه بلد اَند.اَما هُنر آن اَست که برآی مردم خیابآن خَرج نَشَوَد
مآنتوهایَم هم زیباست..امّا برآی زیبایی لآزم نیست آب بروَد
کفش هآیم پآپیون دآرند امّا

من از این دیار ها نیستم...

در این شهر پسری که قرار است مُهَندِس بِشَوَد از روزی که با او بگردد معتآد میشود

شهری که در آن زنـآن حُکم مَـگس هآی فرآوان رآ دارند و به قول بعضی ها، این زنآن هستند که دنبآل تـور کردن مردآن هستند!!
این شهر میگوید زَنان در شرکت خصوصی باید بدحجاب باشند!

شَهری که میگوید بآزیگر جلوی دوربین مثبت بآشد و در پشت دوربین اصلا مُهم نیست!
شهری که میگوید گوشهآی خود را مثل موش بیرون بگذارید تا خوشگل شوید!
شهری که مَردُمش فِکر می کنند هرچقدر آرایش کنند فهمیده تر هستند!
با اینکه هیچ مقدآر از آرایِش نمی توآند شخصیت زِشت را بپوشآند!!
شهری که در آن دخترآن از ترس تمسخُر و اهآنت نمی توآنند در مهمآنی باحجاب باشند!..

وآی... لعنت به این شهر

اِمروز من ژاندآرک ایرانَم...فریآدم از کُل فرآنســـــــــه هم بُلند تَر است!

طوفآن نوح که هیچ...باید زمین خمیازه ای بکشد..
شاید فرجی شود!

حجاب،چادری

 

+نویسنده:پری ناز

نوشته شده در پنج شنبه 25 مهر 1392ساعت 11:48 توسط ♥ پری ناز ♥| |

خانوووووووم….شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خانوم چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و
به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت…
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد…خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند…
دردش گفتنی نبود….!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شدو کنار ضریح
نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن…
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را
به خوابگاه برساند…به سرعت از آنجا خارج شد…وارد شــــهر شد…
امــــا…اما انگار چیزی شده بود…دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود… نگاه بدی تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد…با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب
شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد…
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته…!

 

+نویسنده:پری ناز
 

نوشته شده در پنج شنبه 25 مهر 1392ساعت 11:5 توسط ♥ پری ناز ♥| |

 





احمد
 


ایمان


پوسترهای عبرت


دستآنی که کمک می کنند ...
مقدس تر از دستانی ست که دعآ میکنند...




 

تا به حال به انگشتات دقت کردی ؟!


 
الله


 


خدا


این مدل نماز را باید بشکنی..
گفت: حاج آقا!
 
من شنیده ام اگر انسان در نماز متوجه شود که کسے در حال دزدیدن کفش اوست ؛
 
مے تواند نماز را بشکند و برود کفشش را بگیرد؛
 
درست است حاج آقا؟!
 
شـیخ گفت: دُرست است آقا.
 
نمازے که در آن حواست به کَفشَت باشد، اصلاً باید شکست...!








محجبه
 

به کوچه ای رسیدم ،که پیرمردی از آن خارج می شد؛

به من گفت :نرو که این مسیر بن بسته!به حرفش گوش ندادم و رفتم.

کوچه بن بست بود..پشیمان شدم و برگشتم اما وقتی به سر کوچه رسیدم

پیر شده بودم!!!

 

 

هَر کَس نآم مَرا بِشنَوَد و بَر مَن صَلوآت نَفِرستَد،خوآر و ذَلیل می گَردد

پیامبر عَظیم اِسلآم(الّلهُمَّ صَلِ عَلی مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِل فَرَجَهُم)

 

الله

به اِفتخآر درخشش نامش نظر بدید تا بفهمن تو دنیا خدآ کم عآشق ندآره
برآی نظردادن نیازی به ایمـیل و سآیت و حتی نوشتن نام هم ندارید....

 

+نویسنده:پری ناز

 

نوشته شده در چهار شنبه 24 مهر 1392ساعت 11:4 توسط ♥ پری ناز ♥| |

بسم الله الرحمّن الرحیّم

 

 

واقعیت...

هدف از خلقت انسآن انجام دادن این کار ها بوده؟؟

 


 

نهایت قدرت"بعضیها" تُفنگ پلاستیکی هست؟

میخوآهید از مَردانی بگم که 13سالشون بود تفنگ 3کیلویی رو به دنبآلشون می کشیدن؟

بد حجابی

یه عده از پسرا دیگه حتی اندازه ی یک نقطه غیرت برآدرانه ندارند...

بد حجابی

 

برای قبرمان چه برنامه ای داریم؟

چه کسی بهشت را میخواهد؟

این دنیا را رها کنیم و دل ببندیم به آن دنیا که تا همیشه در آن جاودانه میمانیم

پس بلند شیم و نماز "اول وقت "بخوانیم..

حتی یک دروغ هم نگیم حتی اگر ذلیل بشیم توی این دنیآ

اَمر به معروف کنیم و اول از دوستانمان و آشنایانمان شروع کنیم نه از مردم کوچه و خیابان!

وقتی کسی داشت به دینمون بی احترامی میکرد اگه نتونستیم قانعش کنیم

جوری برخورد کنیم که دوباره جرئت انجام این کار رو نداشته باشه..

خمس و زکات قرار نیست بدیم؟

شمردیم چندتا فقیر با 10هزارتومان ما می تونن حداقل یک شب نان وپنیر نخورند؟

وقتی دهنمون رو باز می کنیم و فُحش میدیم یاد روز حساب نمی اُفتیم؟

اگه دکتر شدیم قرار نیست یک پیرزن بیچاره رو مجآنی ویزیت کنیم؟

اگه بهشت رو میخوایم بگیم، یا علی و بلند شیم...

مَردُم خوآبَند..
وَقتی که مُردَند...
بیدآر می شَوند........
پیامبر بزرگوار اسلام(صلوات)

 

دینت را حفظ کن...
هم رنگ جماعت شدن به چه قیمتی؟!

نوشته شده در چهار شنبه 24 مهر 1392ساعت 10:58 توسط ♥ پری ناز ♥| |

 

 


اعوذ به الله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

شیطان از جنس جِـن است واز آتش خلق شده است. وقبل از اینکه از بهشت رانده شود خدا را بسیار عبادت میکرد . به همین دلیل عزازیل نام گرفت.حضرت علی (ع) فرمودند: شیطان هفتاد هزار سال خدا را عبادت کرد وفقط یک نماز دو رکعتی او چهار هزار سال طول کشید.وقتی خدا انسان را از خاک آفرید ودرآن روح دمید به تمام ملائکه دستور داد که بر آدم سجده کنند وهمه سجده کردند به غیر از ابلیس.

  • شیطان به خدا گفت :من هفتاد هزار سال تو را عبادت کرده ام وخودت فرموده ای که هرکس مرا عبادت کند عبادتش بی نتیجه نمی گذارم وعوضش را به او می دهم. خدا فرمود:هرچه بخواهی در دنیا به تو عطاء می کنم.شیطان گفت :
  • اول اینکه اجازه بدهی تا قیامت زنده بمانم. خداوند فرمود :تا روز معلومی تو را مهلت می دهم.
  • دوم اینکه در مقابل هریک از فرزندان آدم 2 فرزند به ما عطا کنی که برای هریک از اولاد آدم دو فرزند را مسلط کنم تا آنها را به گمرا هی بکشانند.خدا باز هم قبول کرد.
  • سوم اینکه از تو می خواهم مرا در بدن اولاد آدم همچون خون در جریان دهی که از هر جای بدن او بتوانم او را به معصیت بکشانم
  • چهارم اینکه می خواهم اولاد آدم ما را نبیند ولی ما انها را ببینیم!
  • .پنجم اینکه از تو می خواهم به من قدرتی دهی که به هرشکلی که می خواهم در آیم وهرکجا که می خواهم بروم.
  • .ششم میخواهم تا دم مرگ پیش اولاد آدم باشم(یعنی حتی وقتی حضرت ملک الموت برای قبض روح به سراغ آدم می آید شیطان هم حاضر می شود وانسان را وسوسه می کند.)امام محمد باقر(ع) فرمود: هنگامی که انسان درحال جان کندن است خیلی تشنه می شود و در آن هنگام شیطان با یک لیوان آب می آید ومی گوید :اگر برمن سجده کنی وکافر شوی این آب را به تو می دهم،اما شیطان آب را میریزد ومی گوید از تو بیزارم ومی رود.)
  • هفتم اینکه از تو می خواهم مرا برسینه اولاد آدم مسلط کنی تا اورا وسوسه کنم.

خداوند در پایان می فرماید:تمام خواسته هایت را برآورده میکنم ولی هرکس پیرو توباشد او را با تو به جهنم می فرستم.بعد شیطان می گوید :ای خدا به عزت وجلالت قسم همه ی انسان ها را گمراه میکنم مگر عده معدودی که بنده خاص تو هستند

شیطان گفت: جایی برای زندگی کردنم معین کن.خدا فرمود تو را درحمام ها وهرکجا که محل رفت وآمدمردم است قرار می دهم.

شیطان گفت:غذای من چه باشد؟خدا فرمود: سرهر سفره ای که نام من(بسم الله الرحمن الرحیم) برده نشود بنشین با آنها که همچون حیوان گرسنه هستند غذابخور.امام محمد باقر(ع)فرمود:اگر اول غذایادتان رفت بسم الله بگوئید اخر غذا بگوئید خدایا شکرت تا شیطان هرچه را که خورده استفراغ کند.

بعد شیطان گفت من احتیاج به آب دارم،خدا فرمود:آب تو شراب وهر چیز مست کننده باشد.

بعد شیطان گفت برای من کتابی قرار بده. خدا فرمود : کتاب تو وشم(خالکوبی وکتابهای سحروجادو) اولین کسی که سحر وجادو را به انسان اموخت شیطان بود

.بعدشیطان گفت برای من حدیثی قرار بده.خدا فرمود :حدیث تو دروغ است.

بعد گفت:برای من دام و وسیله شکار قرار بده.خدا فرمود :زنآن را وسیله صید وبه دام انداختن مردم قرار دادم.و اولین کسی که شَراب خورد شیطان بود!

 

نویسنده:پری ناز

 

نوشته شده در چهار شنبه 24 مهر 1392ساعت 10:45 توسط ♥ پری ناز ♥| |

Design By : Islamic-GHaleb